نمایش خبر
سلامت روان دانش آموزان
سلامت روان دانش آموزان
امروزه بیشتر روانشناسان تربیتی معتقدند كاركنان مدرسه در سلامت روان دانشآموزان دارای نقشهای حرفهای هستند. مسوولیت اولیای مدرسه فقط در پرورش نیروی عقلی و آشنا كردن دانشآموزان به مسائل اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمیشود. مدرسه مسوول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگارانه و تامین بلوغ عاطفی و سلامت روانی دانشآموزان نیز است .
در مدرسه فرزندان ،دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه میكنند. معلم با محبت و توجه، آنان را در مسیر صحیح هدایت میكند، دانشآموز در مدرسه چگونگی برقراری روابط درست عاطفی، سازگاری با دیگران و مسوولیتپذیری را میآموزد و راههای مبارزه با كینهتوزی، دیگرآزاری و حسادت را یاد میگیرد.
تحقیقات متفاوتی كه در این زمینه انجام شده نشان میدهد رفتار كودكان دبستانی، بستگی بسیار با رفتار معلمان آنها دارد و چنانچه معلمی روش محبتآمیز همراه با انضباط منطقی را در كلاس خود به كار ببرد از همكاری، علاقهمندی و قدرت ابتكار شاگردانش بهرهمند میشود.
نقش الگویی معلم و نفوذی كه او در انضباط دادن به رفتارهای دانشآموزان دارد، بر همگان روشن است. از آنجا كه دانشآموزان یكی از الگوهای مهم رفتاری خود را معلمان قرار میدهند، اگر معلم از ویژگی الگودهی خوبی برخوردار باشد میتواند تاثیرات عمیقی در رشد شخصیت و بهداشت روانی دانشآموزان باقی بگذارد.معلمی كه الگوی تعاملی و متعادلی میان خود و دانشآموز برقرار میكند و در این ارتباط به شخصیت و نیازهای دانشآموزان توجه كافی دارد و كارها را بر اساس استعدادها و تمایلات میان شاگردان تقسیم میكند، چنین معلمی نقش بهتری را در بهداشت روانی دانشآموزان ایفا خواهد كرد.
كارل راجرز پیشنهاد میكند: معلم باید كودك را بپذیرد، هرچند نمیتواند رفتار او را بپذیرد. به كودك باید احترام گذاشت و به عنوان انسانی با تواناییهای بالقوه به او ارج نهاد؛ هرچند او كوچكتر و ناپختهتر، كمدانشتر و كمتجربهتر از معلم است. معلم نباید كوشش خویش را صرف حكمرانی بر كودك كند، بلكه باید سعی در جهت دادن اعمال كودك به سوی پیشرفت موفقیتآمیز و سازگاری هر چه بیشتر كند.ماهیت این رابطه كمكی، بستگی به احساسات واقعی معلم دارد. معلم باید قادر به بیان و ابراز احساسات واقعی خویش باشد تا آن كه كودك بتواند او را به عنوان یك انسان شریف و قابل اعتماد ببیند و نه فردی كه پیوسته چیزی را از او پنهان میدارد.
چنین معلمی در عین حال كه درصدد ایجاد تغییر مطلوب در رفتار كودك است، هرگز برای او تهدیدآمیز نیست. او نسبت به زندگی گذشته و حال كودك تعصبی ندارد، بلكه آینده كودك را بر حسب تواناییهایش در نظر دارد. اگر معلم بتواند به كودك تفهیم كند كه سعی دارد به او كمك كند و اگر بتواند به كودك نشان دهد كه صفات و عادات خوب كودك را میشناسد، بیشتر قادر خواهد بود به نتایج مطلوب دست یابد.
مهمترین شرط معلم خوب از لحاظ بهداشت روانی این است كه او با كمال صمیمیت و خلوصنیت، كودكان را دوست بدارد و از رفتار آنان آزرده نشود، بلكه با صبر و حوصله و خوشرویی سعی كند به عمق مشكلات كودكان پی ببرد و در حل این مسائل تا حد ممكن بكوشد.
معلم نباید تمام تلاش خود را صرف این كند كه دانشآموزان بهترین نمره را كسب كنند، بلكه باید بكوشد به هر فرد به اندازه توانایی او مسؤلیت دهد و حتیالامكان در پرورش فكری و روانی و جسمانی كودك بكوشد.مسلما هیچ دانشآموزی قادر نیست موفقیت صددرصد در درس داشته باشد، زیرا حتی خود او نیز تمام مطالب را به طور كامل نمیداند.در ضمن از نظر بهداشت روانی نامطلوب است كه تكاملجویی را ملاك نظر كودكان قرار دهیم. هدف كودك نباید رسیدن به حد كمال و برتریجویی باشد، بلكه مقصود باید صرفا كسب دانش باشد تا به وسیله آن شخص برای خود و دیگران سودمند واقع شود. نمره و به ویژه نمره عددی، كودكان را به رقابت شدید تحریك میكند، در حالی كه از نظر تربیتی و روانی صحیح نیست هدف عمده تحصیل فقط آرزوی غلبه بر دیگران باشد.
نتایج مضر روش نمره دادن بیش از همه متوجه افراد كمهوش میشود، زیرا آنها به طبع قادر به رقابت با دیگران نیستند و از این بابت احساس حقارت، حماقت و شكست شدید خواهند كرد. شكست همیشه نامطلوب است و عدم موفقیت پیدرپی معمولا منجر به رفتار غیرعادی خواهد شد. موفقیت تجربه مثبت و مفیدی است و موفقیت مداوم باعث ایجاد تعادل شخصیت و احساس اعتماد به نفس میشود.یكی از عوامل سلامت روانی دانشآموز، درك شدن او توسط معلمش است.
معلم باید درارتباط با شاگردانآن چنان رفتاری داشته باشد كه شاگرد تنبل و قوی و فقیر و غنی همه خیال كنند كه معلم به خاطر هریك از آنان به كلاس درسآمده است ٬اگر شاگرد درك شود شاگرد به آن معلم علاقهمند شده به سوی او كشیده خواهد شد. دلش هوای او خواهد كرد، در دیدارش آثار شادمانی و نشاط و خرمی موج خواهد زد و اگر به او بگویند كه این معلم دیگر به این مدرسه نخواهد آمد، اشك چهره او را دربرخواهد گرفت.
به نظر گلاسر نظام تعلیم و تربیت مدرسه باید چنان باشد كه در آن هر دانشآموزی بتواند دوست داشتن و دوست داشته شدن و احساس ارزش را تجربه كند. معلمی كه به مقام انسانی كودكان و نوجوانان ارج مینهد و نیاز به جلب توجه و محبت آنان را در مسیر صحیح هدایت میكند، همچنین معلمی كه خالصانه سعی دارد آنچه را كه میداند به دانشآموزان بیاموزد، نهتنها نیازهای روانی آنان را ارضا میكند، بلكه برقراری روابط صحیح عاطفی، سازگاری با دیگران، مسوولیتپذیری را نیز به ایشان میآموزد. در چنین فضای تربیتی، افراد به بلوغ عاطفی میرسند و از لحاظ روانی سالم بار میآیند.دادن پاداشهای مثبت مناسب، شناساندن و تدارك الگوهای صحیح اخلاقی و تربیتی جهت همانندسازی و یاری كردن آنها در یافتن رضایت و خشنودی مواقعی در مدرسه، از اهمیتی خاص برخوردار است زیرا كودكان اغلب با كنترلهای درونی نامناسب و اجتماعی شدنهای نامطلوب به مدرسه میآیند.
كلام آخر: فلسفه تعلیم و تربیت عصر ما با سالهای گذشته متفاوت است. به این معنی هدف آموزش و پرورش تنها تعلیم دروس و دیگر مطالب فكری نیست، بلكه پرورش جسم و روان به طور كلی، منظور نظر است. برآوردن احتیاجات جسمانی و اجتماعی روانی كودك قسمت عمدهای از تربیت او را شامل میشود كه از عوامل بسیار مهم پرورش كودك است.اگر چه تربیت جسمانی كودك در مدارس از سالها پیش مقرر شده و امكاناتی در مدارس فراهم آمده، ولی موضوع سلامت فكر اطفال هنوز به شكل صحیح مورد توجه و قبول مدرسه قرار نگرفته و بر اساس این غفلت درباره بهداشت روانی كودك، مدرسه به طور غیرمستقیم در پیشرفت و ازدیاد اختلالات روانی كودكان مؤثر واقع شده است.باید بپذیریم مسؤلیت اولیای مدرسه به پرورش قوای عقلانی و آشنا كردن دانشآموزان به ارزشهای شناختی، اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمیشود، بلكه اینان مسؤل تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگار و تأمین بلوغ فكری و سلامت روانی كودكان و نوجوانان نیز هستند.
همچنین توجه مربیان و والدین به این پدیده روانی اجتماعی نه تنها زمینه مساعدی برای شكوفایی استعدادهای نهفته كودكان و نوجوانان را فراهم میآورد، بلكه در بهبود سلامت روانی آنها نیز موثر خواهد بود.
تنظیم و گرد آوری : سمیه السادات علوی
http://blogfa26.blogfa.com : منبع